اوج جوانی یک جوان

اوج جوانی یک جوان

خدایا هرچه را دوست داشتم از من گرفتی، به هر چه دل بستم، دلم را شکستی، به هر چیز عشق ورزیدم آن را زائل کردی، هر کجا قلبم آرامش یافت تو مضطرب و مشوش کردی، هر وقت دلم به جایی استقرار یافت تو آواره ام کردی، هر زمان به چیزی امیدوار شدم تو امیدم را کور کردی… تا به چیزی دل نبندم، و کسی را به جای تو نپرستم و در جایی استقرار نیابم و به جای تو محبوبی و معشوقی نگیرم و جز تو به کسی دیگر و جایی دیگر و نقطه ای دیگر آرامش نیابم و فقط تو را بخوانم و تو را بخواهم و تو را پرستش کنم و تو را بجویم…

شهید مصطفی چمران

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
  • ۲۳ آبان ۹۳، ۲۰:۴۹ - بــُگــذار گـمنــامـ بمـــانـَـم
    الهی آمین

۹۶ مطلب با موضوع «جملات ناب» ثبت شده است

دل بــســـپــار... 

به آتشی که نمى سوزاند " ابراهیم " را
 و دریایى که غرق نمی کند " موسى " را
 نهنگی که نمیخورد " یونس "را
 کودکی که مادرش او را
  به دست موجهاى " نیل " می سپارد
 تا برسد به خانه ی تشنه به خونش
 دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
 سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
 آیا هنوز هم نیاموختی ؟!
 که اگر همه ی عالم
 قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
 و خدا نخواهد ، " نمی توانند "
 پس به " تدبیرش " اعتماد کن
 به " حکمتش " دل بسپار
 به او " توکل " کن و به سمت او " قدمی بردار " ...

و فاطمه را
به جرم ترویج غدیر کشتند
و این یعنی
زنده نگهداشتن غدیر
پیوستن به انقلاب فاطمی است.


و راحیل آسمانی...خطبه خواند.با صدایی زیبا وکلامی دلنشین...

و آنگاه امیر دل ها....

«رَبِّ اَوزِعنی اَن اَشکُرَ نِعمتَکَ التی اَنعمتَ عَلَیَّ»

پروردگارا! مرا بر آن‌ دار که شکر نعمتی که به من دادی، به ‌جای آرم....

فاطمه سلام اله علیها نعمت بود...شُکر داشت...

+

 

زندگی پس از ازدواج همه اش عبادت می شود...

بی راه نیست که پیامبر رحمت فرمودند :

جوانی که در سن کم ازدواج کند دو سوم دینش را حفظ کرده 

و یک سوم باقی اش را باید تقوا پیشه کند...



پیامبر اکرم: 

 إنَّ الرَّجُلَ إذا نَظَرَ إلَى امرَأَتِهِ وَنَظَرَت إلَیهِ نَظَرَ اللّه تَعالى إلَیهِما نَظَرَ الرَّحَمَةِ؛

وقتى مردى به همسر خود نگاه کند و همسرش به او نگاه کند 
خداوند بدیده رحمت به آنان نگاه مى کند.

نهج الفصاحه

شیطان اندازه ی یک حبّه قند است..

گاهی می افتد توی فنجان دل ما!

حل می شود

آرام آرام

بی آنکه اصلاََ ما بفهمیم به روحمان سر میکشد

در خانه ی تن می چرخد و می گردد و می ماند آنجا

او می شود من!!!

مراقب باشیم.

خلاصه ات که می کنم تازه تــو  ◘مـــآهــ ◘ می شـوی

در این بســاط گم شـدن؛ نشانِ " راهـ " می شـوی

پی نوشت: این روزها زیاد درگیر "چشم ها" شده ام...



خدایا؛

ببخش مرا؛

برای گناهانی که لذتش رفته،

اما مسئولیتش مانده ...

پی نوشت: آه...

شیخ رجبعلــی خیاط:


چشمت به نامحرم می‌افتد، اگر خوشت نیاید که مریضی!!

اما اگر خوشت آمد، فوراً چشمت را ببند و سرت را پایین بینداز و بگو:


((یـــــا خیر حبیب و محبوب... ))



دلم که میگیرد یادم می افتد بنویسم......

دلم که میشکند یادم می افتد قلم و کاغذم را بردارم و به گوشه ای بخزم.

به گوشه ای که حس میکنم فقط تو حرفهایم را میشنوی...

میخزم به گوشه ای که غریبه ها نباشند.

فقط تو باشی و من... فقط من باشم و تو...

یک امشب را خودخواهانه میخواهمت...فقط مال من باش...

مالِ خودم...گوشهایت امشب برای من...میخواهم مهمانت باشم..تنها مهمانت...

میزبانم میشوی...؟

ناگزیر از سفرم، بی‌سر و سامان ، چون «باد»

به «گرفتارِ رهایی» نَتَوان گفت آزاد


پی نوشت: نمی دونم چرا ولی چند روزیه گرفتار این بیت شدم...صبح تا شب دارم با خودم زمزمه می کنم...