مدیریت
زمان
مردی دیر وقت، خسته و
عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج سالهاش را دید که در انتظار او
بود.- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟ - بله حتماً. چه سوال؟- بابا شما برای هر ساعت
کار چقدر پول میگیرید؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین
سوالی میپرسی؟- فقط میخواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟-
اگر باید بدانی می گویم. 350۰ تومان.- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید.
بعد به مرد نگاه کرد و گفت: میشود لطفاً 1500 تومان به من قرض بدهید؟ مرد بیشتر
عصبانی شد و گفت: اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید
اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی.
من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانهای وقت ندارم. پسر کوچک آرام به
اتاقش رفت و در را بست. مرد نشست و باز هم عصبانیتر شد...